فــــــــــــریاد زیـــــر آب جملات عاشقانه\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تبليغات
آخرين ارسال هاي انجمن
امروز دیدمت... اما چه دیدنـــــــــــــی ...چه احوالـــــی...!! نفســـــــــــم به شماره افتاد وقتی بیشتر نگاهت کردم بغض بود و نگـــاه... و قطره ای محبوس در دیدگانـــــــــم...دم و باز دم سینه ام دیگر نا نداشت ضربان قلبم بود و هق هق نفســــــــــهایــم...نگاه کردنت آرامشی شد در وجودم یاد شبی افتادم که می خواستـــم خانه ی احاســــــــم را با تو بسازم کنار تو و برای تو... امــــا با رفتن تو... من به سهــــــــــم تمام موجودات عالـــم گریستم در سرزمین خیالـــم از هر کس سراغت را گرفتم نشانــــی از تو نبود... ولی من لحظه ای دیدمت و پلکهای خسته ام طاقت نیاورد و بی امان بر چشمان خیســــــــم تکرار شدند چه دقایقی... نفسگیر و سخت... خواستم هم بغض آسمان شوم...گرچه باران هم از بی کسی اشکهایم شرم می کرد من ماندم و یک دنیا خاطره و یک مشت گلبرگ از جنس ماتـــــم می خواستم دنبالت بدوم ولی یادم آمد که سهـــــم دیگری هستی چه تلخ بود... بدان بی تو بودن تنها غمـــــی است که دردش را تاب نخواهم آورد میدانــــــــــم که دیر رسیدم... کاش آن روزها دوباره تکرار می شدند سهم من از تو بودن فقط نگاه شد...و من فقط از دور برایت دست تکان دادم و می دانم مرا بخشیده ای... فرشته ی زیبای من بدان که تمـــــــــــام وجودم مملوء از توست....باور میکنی؟؟؟؟؟؟ منی که آرزوی دیدنت را حتی در خواب داشتم امروز از نزدیک دیدمت... وقتی دیدمت پاهایـــم مرا یاری نکرد...و مغزم به دلم اجازه نداد که بایستم از کنارت که رد شدم !!!! شانه هایت خستــــه و افتاده بود...سر به زیر و آروم می رفتــی... آنقدر غرق درونت بودی که من را ندیدی...!! یعنی واقعا... سنگینی یک نگاه آشنا را حس نکردی...؟؟؟؟ خواستــــــم سلامـــــی کنم...ولی...!! دنیایت آنقدر شکننده بود که پشیمان شدم عبور کردم و خاطراتم زنده شد...روزهایی که فراموش نمــی شوند ولی رنگ باخته اند و کمرنگ شده اند.ایستادم نگاهت کردم دور شدنت را فراموش نمیکنم...زیرا که برای گذشته ی از دست رفته نیز احترام قائلم!!! نمیدانم چه حســــی بود...!! نمیدانم چه باید می کردم...!! ولی ای کاش چشمان معصومت حتــــــــــی برای لحظه ای کوتاه به چشمانـــم خیره می شد.........!!
بازديد : 985
[ پنجشنبه 04 دی 1393 ] [ 10:33 ]
[ چشـــم به راه ]
خب با کدوم شروع کنم!!!؟؟
آهـــــــــــان... یادته اونی که می گفت دوستــــــــم داره نه پای دوست داشتنش موند نه دوست داشتنم رو باور کرد. رفت با یکی دیگه و فاتحه ی احساسمو خوند عیب نداره ...ببخشش خدایا یادته اون رفیقم که مورد اعتمادم بود؟؟؟؟؟؟؟ یادته منو فروخت به خاطر جنس مخالف؟ عیب نداره ...اونم ببخش خدایا یادته یکی بود وقتی دعوامون می شد دست میزاشت رو نقطه ضعفام؟بعد منم شدم یه آدم کینه ای اونم ببخش... خدایا یادته بهم دروغ گفتن؟ ولی من به روشون نیاوردم تا یه روز رو بشه ...مثل همین دوست داشتن دروغی... خدایا ببخششون
خدایا من بخشیدم حالا تو ببخش تو ببخش که از من یه آدم بی اعتماد و کینه ای و بی احساس و مغرور ساختن...!! خدایا یادته از ته دل می خندیدم؟ خدایا یادته خوب بودن رو بلد بودم؟ بـــــــــــــــــــد شدم خدایا به خاطر بعضی ها من الان خیـــــلی بد شدم...!!! تو ببـــــــــــخش...من این نبودم.
بازديد : 349
[ شنبه 26 مهر 1393 ] [ 9:25 ]
[ چشـــم به راه ]
خسته شدم از بس ارزو کردم و دیگران به آن رسیدند راستی..!!در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟ کجا بودی که صدای من و این دفتر سفــید به گوشت نمی رسید...؟ تمام دامنـــــه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم...آخرین رسم رفاقت است که در نیمه راه رویا رهایم کنی؟ می دانم ...تمام اهالی این حوالی..گه گاه عاشق می شونداما شمار آنهایی که عاشق می مانند از انگشتان دستــــم بیشتر نیست!!! امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام که دیگر هیچ وعده ی بی سرانجامی خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمی کند...!!! حال یاد گرفتم...که فراموشی دوای در همه ی نداشتن ها...نخواستن ها و نیامدن هاست هیچ چیز این روزها ارامم نمی کند نه بودن کمرنگت نه درد و دل کردنم با دیوار نه دیوان فروغ... چیزی در من فرو ریخته است غزل چشم های تو ست...کاش حافظ چشمان تو بودم! صحبت از انتظار کشنده نیست...صحبت از نا امیدی این دل است که هیچ دلخوشی به آمدنت ندادی اش... دیگر یاد گرفتم که از هیچ لبخندی ...خیال دوست داشتن به سرم نزند یاد گرفتم
که بشنوم تا فردا... و به روی خودم نیاورم کــــه فرداها هیچ وقت نمـــــــی آیند
بازديد : 100
[ دوشنبه 14 مهر 1393 ] [ 11:44 ]
[ چشـــم به راه ]
دلــــــــــــــــــــــم گرفت از این شهــــر... از شهری که آدمهایـــــــــــش همچون هوایـــش ناپایدارند گاه آنقدر پاک که باورت مــــی شود گاه آنچنان آلوده که نفست مـــی گیرد بوی فراموشی گرفتم بوی گس و سرد کافور گرفته ام گویی سالهای زیادیست دستی غبار صورتم را پاک نکرده انگار در لابه لای خاطرات کسانی که روزی برایشان مهم بودم دفن شده ام . .
بازديد : 160
[ شنبه 29 شهریور 1393 ] [ 17:52 ]
[ چشـــم به راه ]
نه کسی هست که قدر تو دوستــــــــم بدارد نه کسی هست که قدر تو دوستــــــــش بدارم این پایان دوست داشتـــن من است... میان اینهمه نوشته های مجـــــازی دلم برای طعم یک ســــــطر دست خط واقعــــــی تنگ شده است!!! من هنوز هم ایمان دارم به چشــــــــــــــــــــــــمهایت...که روزی کافرم کرد وآغوشی که بی جواب گذاشت دنیایــــــم را... که امتدادش آغوش نحیف و زنانه ات بود همان جایی که همـــــــــــه زخم های من را شراب چند ساله لب های تــــــــــو ..مرهم می شد!!! من هنوز ایمان دارم به خنده های دوست داشتنـــــی ات و دوست داشتن های خنده دارم این دل کلنگی شده انگار کاش می شد کوبید و از نو ساختش...
بازديد : 134
[ سه شنبه 25 شهریور 1393 ] [ 17:46 ]
[ چشـــم به راه ]
دلم لبریز از سکــــــــــوت حالم پریشون دست هایم خالـــــــــــی از دلگرمــــــی نگاهم بارانی از هوای ابری دلـــــم و لب هایم تشــــــــنه ی هم صحبتی با تو گوش هایم فقط صدای تو را می شنوند از قدم هایم چه بگویم از راه هایی که رفتم و نرسیدم از شب های تلخی که به مرور آخرین دیدارمان سحر شد از جاده ای که فقط تنهایـــــــــــــی یارم بود... و حالا تنها نام تو ست که شده است ورد زبانـــــــــم زبانی که اعتصاب کرده به حرف نزدن آروم و بی صدا سکوتــــــــــــــــــم سرشار از نام تو است... زیباست لحظه ای که به سکوت نشسته ای...و فقط نگاه ست که حرف می زند....
بازديد : 212
[ دوشنبه 02 تیر 1393 ] [ 19:41 ]
[ چشـــم به راه ]
جیبت که پر باشه...سیــــــــــگار کشیدن نشونه ی تعمق و تفکر میـــــشه... نشونه ی فهمیدن و خــــــــــــاص بودن... میــــکس بوی سیگار و عطر مارک دارت میشه دلربا... پک زدنت دیدنی و وسوسه کننده... با جیب خالی اما... تو یه معتادی که بوی سیگارت حال آدمو بهم میزنه...میشی نمونه ی مجسم سرطان در یــــــــــــــک کلام... با جیب پر میــــشی مارلون براندو... با جیب خالـــــــــی تقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی....
بازديد : 143
[ چهارشنبه 21 خرداد 1393 ] [ 17:45 ]
[ چشـــم به راه ]
سیگاری که باشی "تـــــلخ" طعم دلخواهت می شود چای تـــــــلخ... قهوه ی تــــــــلخ... شکلات تـــــــلخ... ســــیگاری که باشی با تـــلخی انس می گیری... خاطرات تـــــلخ... روزهای تـــــلخ... زنــــدگی تلخ... سیــــگاری که باشی تــــــلخی ها را بهتر می فهمی... مردم تــــــلخ... سرنوشت تـــــــلخ... روزگار تلــــــخ... ولــــــــــــــی هیچکدام به تـــــــــــــــلخی رفتنت نبود...
بازديد : 194
[ شنبه 27 اردیبهشت 1393 ] [ 18:08 ]
[ چشـــم به راه ]
سلامتی روزی که من سفید پوشیدم...رفقا مشـــکی پوشیدن و من حال میکنم با تریپشون سلامتــی اون چند تا شونه که تابوت نحس من رو دوششونه سلامتی صدای بلند و صدای تکرار جمعیت سلامتـــی صوت قرآن یه بینوا سلامتی اشکا... سلامتی خاکا... سلامتی سنگا... سلامتی دل کندنا... سلامتی غش کردنا...سلامتی تنهایی زیر خاک...سلامتی روزی که نیستم سلامتی روزی که رفقا فراموشم میکنند...سلامتی روزی که هیچ یاد و خاطره ای از من تو ذهن اطرافیان نمونه سلامتی اون دسته افرادی که با یادشون زندگی کردم...ولی یه لحظه به فکرم نیفتادن سلامتی اون بیل و کلنگی که...منو از این همه بدبختی آزاد میکنه سلامتی اون همه خاکی که روی من میریزن...تا بفهمم چقدر سنگینی می کردم رو دل بعضی ها سلامتی این بغض لعنتی که مثل مــــــرد خودشو نگه داشته سلامتی روزی که تک تکتون میــــــــــــــــــگین...بی معرفت...چرا رفتی!!!؟؟ سلامتــــی روزی که بگین...:پاشو دلمون واسه مسخره بازیات تنگ شده... سلامتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روز آخر زندگـــــــــــــــیم...
بازديد : 296
[ چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ] [ 11:54 ]
[ چشـــم به راه ]
به سلامــــــــــــــــــــتی دختری که وقتی دوست پسرش ولش کرد یه لبخـــند زد و گفت: آخیـــــــــــــــــش...از دستش راحت شدم...
بازديد : 175
[ پنجشنبه 21 فروردین 1393 ] [ 11:01 ]
[ چشـــم به راه ]
دلم دست خودم نیست نفسهام اعتصاب کردن تا حالمو بگیرن تپش های قلبم دست به دست هم دادن تا گرمی دستامو بگیرن حالا... دستام سرد نفسام سنگین...دلم گرفته قلبم... حالم خوش نیست روزهام فکر دویدن دارن ولی من هنوز ایستادم... سردرگم...انگار چیزی رو گم کردم..یا شاید هست و نمی بینمش شاید هم چون الان با یکی دیگه س میخوام حواس خودمو پرت کنم نمی دونم... مدادم خستـــــــــه از نوشتن دیگه گوشش پره از حرفای تکراریم مدام حرفی رو که می زنم خط میزنه نمی دونم چرا... ولی کاغذم پر از خط خطی های دل مدادمه شاید خستــــــــــه شده از حرفام طاقت شنیدنشون رو نداره راهی جز خط زدن نداره برای نشنیدن خط بزن مداد من ... کاش می تونستی همـــــــــــــه ی روزای گذشته رو خط بزنی
بازديد : 132
[ شنبه 10 اسفند 1392 ] [ 18:22 ]
[ چشـــم به راه ]
برای رفتنت اصرار نکردمخواهش نکردمالتمــاس نکردمنگاه کردم به رفتنتشاید همه ی این خواهش ها رو می شد از نگاهـــم خونداما...اما حیف که حتی نگاهمم نکردیکه اگه نگاه می کردی همه رو می تونستی از نگاهم بخونیهمه ی حرف هایی که وقت رفتنت نگفتمهمه ی اون سکــــوتی که بدرقه ی راهت کردمحتی خداحافظی هم نکردیبــــــــــی خداحافظیبی هیچ حرفی....خیلی غیر منتظرهبــــــــــــی هواااااااااااااااااا....بی هوا...هواتو ازم گرفــــتیهوایی که باهاش نفسی تازه می کردمحالا دیگر نفسم هم تازه نیست...همه کهنه اندحرف هایم ... نفس هایم ... حتی رفتنت هم دارد کهنه می شوداما...اما این درد لعنتی کهنه نمی شودهر روز تازه تر می شود
بازديد : 228
[ پنجشنبه 21 آذر 1392 ] [ 9:23 ]
[ چشـــم به راه ]
لمس کن کلماتی را ...که برایت می نویـــــــــسمتا بخوانی و بفهمی که چقدر جایت خالیستتا بدانی نبــــــــــودنت آزارم می دهدلمس کن نوشتــــــــــــه هایی راکه لمس ناشدنیست و عــریانکه از قلبم بر قلم و کاغذ چکه می کندلمس کن گونه هایم راکه خیس اشک است و پر شیارلمس کن لحظه هایم راتویی که می دانی من چگونه عاشقت هستــــــــملمس کن این با تو بودن ها رالمــــــــــــــــــس کن ...
بازديد : 152
[ چهارشنبه 15 آبان 1392 ] [ 8:59 ]
[ چشـــم به راه ]
نمی گفت بیا...نمی گفت برو...حتی نمی گفت برو راحتم بگذار...می آمد...حرف های عاشقانه می شنیدلبخند می زد و می رفت...کار هر شب او بود...دست های توتصـــــــمیم بودباید می گرفتم ودور می شدم...
بازديد : 191
[ پنجشنبه 09 آبان 1392 ] [ 18:37 ]
[ چشـــم به راه ]
به همه چیز عادت میکنیمبه داشته ها و نداشته هایمانخیلی طول نمی کشد کهجلوی آینه زل بزنی به خودتموهایت را کنار بزنیو با خودت بگوییاصلا مگر داشتی اش؟مگر از اول بود!!!؟؟که بودن و نبودنش مهم باشدگر همین است خطایم که تو را دارم دوستبعد از این بیشتر از پیش خطا خواهم کرد
بازديد : 160
[ جمعه 19 مهر 1392 ] [ 23:51 ]
[ چشـــم به راه ]
این روزها دچار سر گیجه ام...تلخ تر از تلخ زود می رنجم انگار گم شده ام! حتی گاهی میترسم شاید لحظه ی کوچ من نزدیک شده کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته آن وقت به او می گفتم یقه ی آن را تنگ بافته ای بغض هایم را نمی توانم فرو ببرم من یک عذر خواهی به خودم بدهکارم برای اینکه احساساتی بودم برای اینکه یک رو بودم برای اینکه غرورم را شکستم برای اینکه انسان بودم "خودم" منو ببخش...
بازديد : 765
[ سه شنبه 28 خرداد 1392 ] [ 23:45 ]
[ چشـــم به راه ]
آخرين مطالب ارسالي هجومِ افکار تاريخ : جمعه 31 اردیبهشت 1400
انتخاب…!!! تاريخ : جمعه 11 مهر 1399
جا مانده....!!!! تاريخ : شنبه 18 خرداد 1398
جانا,یارا,نگارا تاريخ : یکشنبه 14 بهمن 1397
وداع...!!! تاريخ : شنبه 29 دی 1397
سوغاتِ پاييز...!!! تاريخ : یکشنبه 29 مهر 1397
قرارمان ياد باد...!! تاريخ : شنبه 31 شهریور 1397
آره خلاصه...!! تاريخ : چهارشنبه 06 تیر 1397
دارم ميبينمت...!!! تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1397
سال آخر...!!!! تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1396
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : رزتمپ ] [ Weblog Themes By : rozblog.com] |